همیشه _یعنی مدت‌هاست_ دارم به این فکر میکنم که آدم‌هایی که اهل فکر و بحثن و میشه باهاشون رفت یه جا نشست و ساعت‌ها سر یه موضوع با اختلاف سلیقه صحبت و حتی بحث کرد و آخرش به دعوا و دلخوری نرسید و کتاب میخونن و موسیقی نمیشنون بلکه گوش میدن و به ندرت ابراز احساسات میکنن و عاطفه و عشقولانگی ِ بیرونی ندارن و مستقل و خودسر هستن و حمایتگر نیستن و حرف حرفِ خودشونه و عکس‌العمل‌ها و حتی جمله‌بندی‌هاشون با بقیه فرق داره و حتی میشه گفت به طرز شیرینی عوضی هستن و میشه باهاشون فکر کرد و از مغز کار کشید و چیز یاد گرفت و الکی نمرد خوبن یا آدم‌هایی که حامی و تکیه‌گاهن و هر ساعت شبانه‌روز میشه روی کمکشون حساب کرد و عشقولانه‌ن و زود وابسته میشن و بلدن گریه کنن و میشه از صفت 'مهربون' در موردشون استفاده کرد و مطابق طبیعتشون رفتار میکنن و با چیزی که مطابق سلیقه‌شون نباشه ابراز مخالفت میکنن و کوچکترین اختلاف سلیقه‌ای باهاشون تبدیل به دعوا میشه و جمله‌های عاشقانه‌شون عوضی نیست و مثل همه‌ست و اهل کشف و شهود نیستن و راه‌های تکراری و ایمن رو ترجیح میدن و باهاشون میشه به سکون و استقرار رسید!؟

کدومشون رو دوست دارم من بالاخره؟ در حالیکه یک نفر هرگز نمیتونه همزمان در هر دو گروه جا داشته باشه!